دفتر دلم

این روزا خیلی دلم تنگ میشه واسه زمانی که دخترم کوچیک بود و چقدر دوست دارم الان اون زمان بود و بیشتر براش وقت میذاشتم و بیشتر بغلش میکردم، 

الانا خیلی کم میبینمش، در واقع خیلی با دوستان و زندگیش سرگرمه، باورم نمیشه که اینقدر از هم فاصله داشته باشیم، بعضی روزا میشه حتی ی زنگ نمیزنه، من ازش خبر میگیرم، خیلی غرق در زندگیشه، 

ای کاش در آسایش و آرامش و زندگی دلخواهش بسر می‌برد تا من خیالم راحتر بود، ولی می دونم اون زندگی که فکرشو می‌کرد، نیست، 

بیشتر داره خودشو سرگرم میکنه، تا بگذره، 

وای که این روزا تمام فکر و ذکر نگرانشه، 

طفلک دختر بی نوای من، 

ای کاش ی ازدواجی می‌کرد که میمردم، خیالم از بابتش جمع بود، 

خدایا تو رو به خداوندیت قسم همه جوونا در آرامش و زندگی دلخواهشون بسر ببرن، 

آمین، 

+نوشته شده در جمعه 24 بهمن 1399برچسب:,ساعت17:41توسط یسنا | |

دیروز ی اتفاق خیلی مهم در زندگیم رخ داد که باعث شد اعتماد به نفسم بالاتر بره، خدارو شکر، 

دیروز برای اولین بار به ی نفر آمپول زدم، مادر فرناز دندونش درد میکرد ،دکتر بهش آمپول مسکن داد، اومد خونه، گفت 

من با اطمینان خاطر گفتم شما حتما میتونی آمپول بزنی، 

من هم چندین بار  زده بودم، اونم به یکی از دوستام که خودش خیلی خوب مهارت داره در آمپول زدن، آمپول آماده می‌کرد و بهم میگفت تو حتما میتونی، من هم زدم، 

دوستم خیلی راضی بود، تا اینکه دیروز شرایط فراهم شد و من هم انجام دادمش، 

همیشه دوست داشتم اینکارو انجام بدم، و هیچ وقت فکرشو نمیکردم بتونم، 

خیلی حس خوبی دارم،خداروشکر، 

به امید موفقیت های بزرگتر، 

آمین، 

+نوشته شده در دو شنبه 20 بهمن 1399برچسب:,ساعت22:56توسط یسنا | |

امروز خیلی حالم خوبه، خدایا خیلی شکرت میکنم، 

این روزا در حال تمرین اولین قانون معنوی موفقیت هستم، چقدر در لحظه زندگی کردن حال دلت خوبه و همانطور در اتفاقات پیرامونت چقدر تاثیر مثبت میزاره،

بقول بزرگان، روزی که در اون روز چیز جدیدی آموختی اون روز بهترین روز زندگیت ثبت میشه، در واقع معجزه محسوب میشه، 

مدتیه که در فکرمه که پرداخت بیمه تامین اجتماعی رو از طریق گوشی همراه پرداخت کنم و دیگه هر ماه دنبال دریافت فیش بیمه نرم، امروز خلاصه موفق شدم از سایتش فیش دریافت و از همونجا از طریق بانک رفاه پرداخت کردم، خیلی خوشحالم از علم امروزم، خدایا شکر، 

چند مدتیه که میخوام قیض آب به شماره همراه من ارسال نشه، چون دو واحد دیگه در پرداخت هزینه ش همراهی نمیکنن، فکر کردم بهتره این قبض بره به شماره همراه صاحبخونه، اون شاید بتونه از واحدهای دیگه سهم شونو دریافت کنه، از داخل پیامک ی شماره 4 رقمی دیدم، از تلفن ثابت خونه زنگ زدم، خیلی جالب بود اونجا تونستم شماره همراه صاحبخونه رو بجای شماره خودم بده، و این هم نتیجه بودن در لحظه ست، خدایا شکرت، 

دیروز با دوستم رفتیم شهر خرید داشت، ی لیوان از این ماگ ها برام خرید، بعنوان هدیه تولد، شکل روی لیوان شبیه یکی دیگه از دوستام بود که خیلی دوسش دارم و خیلی تاثیر گذار هست در زندگیم، عینک زده و موهای فرفری، جالب تر این که آوردم خونه روش نوشته بود

Follow your dreams ،خیلی جذاب بود، هر لحظه ازش استفاده میکنم یاد دنبال کردن رویاهام میوفتم،

خدایا متشکرم، به امید اتفاقات قشنگ بزرگتر و زیباتر و مهمتر،.... 

+نوشته شده در یک شنبه 12 بهمن 1399برچسب:,ساعت13:7توسط یسنا | |

روز جمعه خوبی داشته باشیم، 

این روزا که دارم کتاب صوتی 7قانون معنوی موفقیت گوش میدم، خیلی خوشحالم که علم و آگاهیم بالا میره، 

چندین بار گوش دادم، و هر بار چیزهای جدیدی یاد می گیرم، اولین قانون، قانون توانایی مطلق که کاربردش تمرین سکوت و مراقبه روزانه و لحظات بدون داوری، 

امروز لحظاتی رو در کنار ساحل گذروندم، و به مرغابی هایی که پرواز میکردن و ماهی شکار میکردند، نظاره بودم، پیاده روی هم داشته، خدارو شکر، غذای سالم نون بربری و پنیر و سیر تر تازه خوردم همراه با چایی، خیلی لذیذ بود، نوش جانم و گوارای وجودم، ی نیم ساعتی در یوتیوپ سیر مفید کردم،

از قانون دوم توانایی معنوی موفقیت، هم از دیروز تمرین داشتم، 

رفتم خونه دوستم مهمونی واسه ناهار که اونا هم بودن خونه پدر پیرش، شب برگشتم ی سر رفتم خونه دخترم، سه تا بربری خریدیم، یکیشو بخشیدم به همسایه شون، دوتاشو هم شام خوردن خانواده، 

ی مقدار نارنج داشتن که گفتم بیارن تا تبدیل به رب کنم، 

تمام لحظات تلاشم اینه که  دو قانون تمرین کنم، بیاری خدا توانایی مطلق و قانون بخشش د تمام وجودم رسوخ کنه، و بفهمم،

به امید روزهای قشنگتر و ثروتمندتر و پول دارشدن، و لذت بردن از لحظات شیرین، 

+نوشته شده در جمعه 10 بهمن 1399برچسب:,ساعت12:26توسط یسنا | |

امروز 6 بهمن زاد روزم بود و 52 سالگی و فوت کردم، خدایا شکر از همه چیزایی که بهم دادی و هم ندادی، که حتما حکمتی بوده،

امشب خیلی خوب بود، و خیلی خدارو شکر کردم به وجود خانوادم، خواهرام و خواهر زادهام و دخترم و باباش، کیک و شیرینی گرفتن  اومدن پیشم و من هم آش رشته درست کردم و کوکو سبزی و کیک با آب پرتغال، شب بیاد ماندنی شد، خدایا آرزوم اول سعادت و شادی دخترمه، 

آرزوی دوم صلح و آرامش بین همه آدمای دنیا، 

خدایا هیچ وقت شب تولدم ازت چیزی نخواستم، ولی امشب ازت میخوام نیازهای مادی منو برطرف کنی، تمام این سالها ازت سلامتی و آرامش خواستم خدارو شکر، ولی امسال خواستم ی گریزی بزنم و اونم در کنار تندرستی و آرامش نیاز های مادی مو هم تامین کنی، 

خدایا هزاران بار شکر، مطمئنم بهم هدیه میکنی، تا الان ازت نخواستم بودم، ولی الان در زاد روزم ازت درخواست میکنم، به امید روزهای قشنگتر و شادتر، 

آمین، 

+نوشته شده در دو شنبه 6 بهمن 1399برچسب:,ساعت23:32توسط یسنا | |

امشب خاطره انگیزیه واسه من، چون فردا روز تولدمه و حدودا نیم قرن در این کره بسر می برم و نمی دونم چقدر از خودم راضی هستم، غروب یکشنبه هست و تنها در خونه کنار پنجره روی صندلی نشستم و به طبیعت اطراف نظاره گرم، اطراف خونمون پر از زمین های بیجار و باغات خرمالو و البته خیلی کم سرسبزه،چ ون زمستونه، 

ی کلبه داخل باغ هست که اغلب در رویاهام اونجا خونه منه و در باغ خرمالو

گردش میکنم، شاید در آینده اینجا نباشم و 7ساله در این خونه مستاجر و خاطرات زیادی دارم، ی کمش خوب و ی کمش پر از درسهای زندگی، اینجا رو خیلی دوست دارم بخاطر موقعیت مکانیش، اغلب عصر ها میرم پیاده روی در مسیر محله ای بنام شیخ آباد، البته بیشتر خیابان گاز معروفه، چون لوله گاز از اینجا رد شده، خلوت و بدون سکونت، همیشه خودم و در این خیابان بین زمین و آسمان میبینم، خیلی سکوت داره و بهار که زمان کشت و کار شالیکاراست خیلی قشنگ و رویایی، من عاشق بهار اینجا هستم، پشت خونه کاملا بهشت چون فقط سبز هست و آبی آسمان، چند تا درخت تبریزی که الان لخت و عریان هستن، باهام دوست شدن و حرفای دلمو براشون تعریف میکنم، وقتی باهاش درد و دل میکنم حس میکنم میفهمه و شنونده خوبیه،

دیشب تصمیم گرفتم کتاب هفت قانون معنوی موفقیت و دوباره بخونم، چون واسه روحیه ام و یادآوری مطالبش خیلی لازم بوده، از نت دانلود کردم و از دیشب چندین بار گوش دادم، حالم خیلی بهتره، خدارو شکر، روز یکشنبه در مورد اولین قانونش حرف میزنه، قانون توانایی مطلق، چندین کاربرد داره، دو ساعت سکوت و دو بار در روز مراقبه و بدون داوری و قضاوت و چقدر من در این مدت غافل بودم،

البته سکوت یعنی اینکه من بدون توجه به اطرافیان در حال خودم باشم و ذهنم خالی بشه از هرچه مسائل بیرونی، گذراندن در طبیعت و گوش دادن به صدای پرندگان و نگاه کردن به درختان و پیاده روی و قدم گذاشت روی زمین خاک،، خدارو شکر در این لحظه در حال انجام این قانون هستم، 

شب خوبی و شروع کردم، شب تولدم و خودم هستم در جوار خودم، ی خوراک مرغ گذاشتم با سیب زمین و هویج و ادویجات گرم بهش اضافه کردم، آماده بشه برم نوش جان کنم،

بگفته روانشناسان اول عشق بخود، 

امیدوارم روزگارم هر روز شیرین تر همراه با آرامش باشه، 

در انتظار خبرهای خوب از کائنات هستم، 

و عشق الهی هم اکنون مرا توانمند و شروتمند و توانگر می‌گرداند، 

آمین، 

+نوشته شده در یک شنبه 5 بهمن 1399برچسب:,ساعت17:36توسط یسنا | |

داشتم از یوتیوپ ویدیویی گوش میکردم در مورد

5 کار مهمی که افراد موفق  انجام می‌دهند، 

البته دوتاش خیلی مورد توجه من قرار گرفت و در واقع در انجامش کوتاهی میکنم، 

آول شکرگذاری از داشته هام و مقایسه نکردن خود با دیگران در زمینه مالی، 

این حال بد من مطمئنن از مقایسه مالی خودم و دخترم با دیگرانه، بهترین راه خلاص شدن از این دام شمارش نعمتهای زندگیم و شکرگذاری آنها، 

 

بهتره هر روز ده نعمت یادآوری کنم و شاکر باشم، 

1.سلامتی خودم، خدایاشکر

2.سلامتی دخترم، خدایاشکر

3.سرکار رفتن و درآمدم هر چند ناچیزه ولی خدایا شکر

4.مشغول کاربودن دخترم هر چند خیلی پایینه، ولی خدایا شکر

5.بیمه عمر برای خودم، خدایا شکر

6.بیمه عمر برای دخترم، خدایا شکر

7.پس انداز ماهانه از درآمدم، خدایا شکر 

8.زمینی که از مادرم بمن ارث رسیده، خدایاشکر

9.نگهداری از کودک 7 ساله و حس مفید بودن، خدایا شکر 

10.هفته ای 3 روز سرکار رفتن و دریافت کامل حقوقم، خدايا شکر،

 

دعای امشب، 

خدایا در انتظار خبرهای خوب از جانب تو هستم،

+نوشته شده در شنبه 4 بهمن 1399برچسب:,ساعت22:10توسط یسنا | |

خدایا شکر،

مدتیه که حال روحیم خوب نیست، خیلی دارم خودم حفظ میکنم، یک لحظه نمی تونم در لحظه حال باشم، تمام افکار در گذشته هستن، همش دارم خودم و سرزنش می کنم که چرا اینقدر بی فکری کردم و چرا دوراندیشی نکردم،اغلب خودم تنها حس میکردم، حرفای دلمو نمیتونم به کسی بیان کنم، یک عمر با ی مردی زندگی کردم، اصلا فکر کنم مغز و عقل در وجودش نیست، یعنی میشه ی آدم اینقدر بدون فکر، فقط ی نمونه خیلی کوچیکش و بگم،

دو سه شبه ی سگ میاره داخل راپله نگه میداره، میگه هوا سرده، گناه داره، میگم این همه سگ داخل خیابونه اینم یکیش، گفتم داخل حیاط ازش مراقبت کن و غذا بده، اینقدر آدم خودخواه و مغروریه، در واقع فقط به دل خودش نگاه میکنه، دو واحد داخل این راه پله نشستن زندگی میکنن، 

امروز صبح بلند شدیم بریم سر کار، ساعت 6/5،دیدیم ریده داخل راپله،

خوبه من بهش گفتم این حیوون اگه نیمه شب دستشویش بگیره، چیکار کنه، بقدری با اطمینان ازش حرف می‌زد که انگار خودشه، 

دلم خنک شد،گفتم حالا بشین پاکش کن، هر چند احمق تر از این حرفاست که، خیلی اعصابم خورده از دستش، خدایا اینا واقعا حیوان دوست هستن، حال جند نفر و میگیرن تا در واقع به حال دلشون برسن، وگرنه اون حیوون که بی گناهه، 

وای خدایا اگه دست و بالم پول بود بخدا از شر اینطور آدم خلاص میشدم، دخترم بیچاره مم و از دست اون مرتیکه نجات میدادم، خدا سرنگون کنه هر چی مرد نفهم و بی شعور و،

+نوشته شده در شنبه 4 بهمن 1399برچسب:,ساعت18:1توسط یسنا | |