دفتر دلم

امشب با ديدن فيلم سنتوري از ماهواره ناخواسته بياد اتفاق هاي گذشته افتادم؛

ياد محم...محس.... كه ديگه در كنار ما نيستن.چقدر تلخ بود گذشته هايي كه

با چه بي ارزشي به فراموشي سپرده شد.مطمينم از ناخودآگاهم هيچ وقت پاك نميشه.

سالها از اون روز ها ميگذره و حتما اين زمانها كه در اون قرار گرفتيم هم

يك روز از خاطره ها ميره.بايد حالا كه خودمون زنده هستيم  خاطره هارو زيبا بسازيم

وهيچ توقعي از كسي نداشته باشيم.

يعني حالا مح..د كجاست؟ مرده يا زنده؟محس.. و ميگم با چه وضع فجيهي خودش رو كشت.

به عقب كه نگاه ميكنم چه اوضاع درد ناكي داشتن.يعني اگه پول بود  شرايط عوض ميشد.

بيچاره حسي.. تمام تلاشش رو ميكرد تا اوضاع بهم ريخته رو سروسامان بده؛نتونست كه

هيچ؛خودش هم توي اين گرداب افتاد.حالا هر چي دست و پا ميزنه نميتونه خودشو نجات بده.

تازه ميفهمم بعضي ها ميگن اي جواني كجايي ؟يعني چي؟عمر رفته ديگه بر نمي گرده.

يادم مياد به حسي...ميگفتم نكن از اين اشتباه ها ؛ميگفت تفريحيه من هر وقت اراده كنم

 گذاشتم كنار.چند مدت پيش داشت به ياد حرفاش خنده تلخ ميكرد.ديگه نميتونه خودش رو نجات

بده.من هم با هزار بدبختي خودم را با شرايط وفق دادم.

هر وقت علي سنتوري رو ميبينم حالم خيلي بد ميشه؛امشب كلي گريه كردم.

خداياچقدر زندگي بنده هات متفاوته و هر كس شرايط خودش رو از ديگران بدتر ميبينه

در حالي كه من وقتي سختي هاي بندگان خدارو ميبينم خدا را شكر ميكنم.

ولي يك چيزو نمي پذيرم و اونم شرايط سخت زندگي مادرم؛چرا تموم نميشه؟

انگار ماموريتش تموم نشده تا عده اي درس هاي زندكيشونو بگيرن.

اوضاع از اين بي ريخت تر نديده بودم.
خدايا سال 90 بايد اوضاع همه عوض بشه يعني عالي...............

+نوشته شده در شنبه 14 اسفند 1389برچسب:,ساعت8:54توسط یسنا | |

فرزانه در كلاس دوشنبه ميگف :اونهايي كه از ابراز محبت و  عشق ديگران حس خوبي پيدا نمي كنن

كسايي هستن كه نسبت به خودشان حس نوازشگر ندارن؛يعن به خودشان ابراز عشق كلامي ندارن.

تمرين هفته مون هم در اين مورد بود.يك هفته اي است كه چشمم مشكل پيدا كرده؛پزشك چند قطره

داده و باي در هنگام خوندن هم از عينك استفاده كنم.

والدم بهم ميگفت حالا وقتش نيست؛ بزار بعد عيد عينك رو ميگيري.ولي خواستم خودم رو نوازش كنم ؛

واسه همين ديروز سفارش عينكم رو دادم.اينو در مكتب پنا ميگن عشق به خود.با اين كار انسان راحتر

 و مفيدتر ميتونه ابراز عشق كنه به ديگران.

خواب ديشبم تعبير خوبي داره؛واسه همين امروز منتظر يك اتفاق خوبي هستم.

خدايا ازت ميخوام اين اتفاق خوب براي مادرم باشه.بزرگترين آرزوم در شرايط فعلي نجات مادرم از

شرايط موجوده.عيد نزديكه ؛خيلي از مردم در تب و تاب خريد نوروز هستن؛الهي در اين سال نو

دل همه مردم كشورم شادو تندرست باشن.

+نوشته شده در شنبه 14 اسفند 1389برچسب:,ساعت1:48توسط یسنا | |

از صبح كه از خواب بيدار شدم انرژيم صفر بود.ياد مادرم يك لحظه آرومم نمي ذاره؛

خدايا اين چه سرنوشتيه كه براي اين بيچاره رقم زدي؛مادري كه تمام عمرش فقط در

 خدمت خانواده بوده چرا حالا فرياد رسي نداره.خدايا داري همه مارو امتحان ميكني؟

تورو به خداونديت قسم ميدم اين پير زن رو از اين شرايط اسفبار نجات بده.

امروز ساعت 8 صبح برف شروع به باريدن كرد؛ بقدري زيبا و لطيف بود

 ولي من هيچ چيز اطرافم رو زيبا نمي ديدم؛همه دنيا پيش رويم سياه و تيره بود؛

خدايا چرا يك نفر بايد قرباني بشه تا عده اي ديگر از بنده هات درس بگيرن؛آدم بشن.

اين به نظر تو انصافه؟؟؟نه به خداونديت دور از عدالته!!!

خدايا همه درها به روي مادرم بسته شده؛اي كاش ميتونستم 300 كيلومتر راه رو پرواز ميكردم

ميرفتم پيشش؛ميبردمش حموم؛كنارش مينشستم؛در اين صورت اون بود كه به من  دلداري ميداد.

خدايا به هيچ وجه دوست ندارم مانند مادرم زندگي كنم.آخه آدم چقدر ميتونه مهر طلب باشه؛

تمام عمرش فقط مطيع امر ديگران بوده ؛براي خودش اهميت قايل نبود؛در حقيقت عشق به

خودش صفر بوده؛صداي اذان مغرب به گوش ميرسه؛خدايا ازت خواهش ميكنم؛ميدونم برات

 كاري نداره اينكه يك معجزه بهم نشون بدي.من كه توي زندگي خودم معجزات زيادي ديدم؛

سرتاسر زندگي مادرم هم همش اعجاز بود؛چرا يك كاري نمي كني؟؟؟چيكار؟!!1!

هر كاري كه اين طفلكو از اين شرايط نجات بدي.واي! اين پول دارا ميخوان پولاشونو كجا ببرن؟

اي كاش داشتم يك كاري ميكردم؛اول براي دل خوشي خودم ؛بعد براي خشنودي خداوند؛

آخر براي راحتي و آسايش خودش.

خدايا به داد ما برسه؛قانون كارماي طبيعت شوخي بردار نيست؛بهشت وجهنم هركسي در اين دنياست

هرچي كاشتي همونو درو ميكني.

 

+نوشته شده در سه شنبه 10 اسفند 1389برچسب:,ساعت18:47توسط یسنا | |

امروز دوشنبه طبق معمول رفته بودم كلاس خود شنا سي ؛ساعت اول كه ساعت پيشرفت سنجي بود

براي رعايت مقررات موبايل ها رو يا خاموش يا سايلنت قرار ميديم.من هم روي سايلنت گذاشتم.

وسط هاي كلاس چند بار گوشيم ويبره رفت؛شهي... بود از شمال زنگ ميزد.گفت:ميخوام سع... رو

بفرستم پيش پدرش.خسته شدم ديگه نمي تونم از پسش بر بيام.شهي... زن برادرم بود كه چند سال

 پيش از برادرم جدا شد. سعي... هم ثمره چند سال زندگي مشتركشونه كه 17 سالشه.شهي...

ازدواج مجدد كرده 2 فرزند داره.شهي.. فهميده كه مادرم رفته پيش برادرم ؛خواسته كه سعي...

 هم بره پيششون.به نظرم اقدام خوبي بود ولي مادر و برادرم در شرايط  خوبي نيستن در اون

خونه.امروز رفته بود بچه رو به پدرش تحويل بده.از طرفي خواهرم لي.. تماس گرفته كه مامان يك ماه

حموم نرفته.بياين يك كاري بكنيم براش.
اوضاع خيلي ناجوره.هر كي حرف خودش رو ميزنه.خواهر بزرگيم ميگه ديگه به من ربطي نداره

برادرم ميگه من دوست دارم مادرم رو اينطوري نگه دارم؛به كسي  ربطي نداره.

خواهر دوميم از جهت مال ميتونه براش يك خونه مستقل بگيره و شرايط خوبي براش فراهم كنه.

دلش نمياد ميگه شما هم بايد شركت كنيد.من وضع ماليم از همه بدتره.اون 3 تا خونه و درآمد مالي

خوبي برخوردارن؛ ولي من در يك شهر بزرگ اجاره نشين هستم؛همسرم هم براي كسب درآمد بايد

بره اين شهر اون شهر براي يك لقمه نون حلال.با همه اينها امشب تصميم گرفتم يك پس اندازي كه

به ارزش 2 ميليون تومنه بدم بهشون تا يك خونه براي مادرم اجاره كنن.اين حداقل كاري كه من

توي اين شرايط ميخوام انجام بدم.

خدايا تو بهتر ميدوني مادرم در شب عروسيش تمام اموال پدريش رو با يك امضاء دو دستي تحويل

برادرش داد.حالا هم اين خونه كه يك بنده خدا خمس آل محمد بهش بخشيده اونم 30 سال پيش؛

برادرم گرفته يك كلام بهش نميگه آخه پسرم بيا يكجايي رو تهيه كنيم با امكانات مناسب و بشينيم

 با هم زندگي كنيم حداقل سعي...رو هم مياريم كنار خودمون.خدا وكيلي ما خواهرا يك ريال از

مال مادرمونو نمي خوايم؛خودشون راحت باشن.خدايا شرايط در حال حاضر خيلي قاراشميشه.
 
تو رو به حق اهل بيت خدايا اين غاءله رو ختم به خير كن.
                                                                                       آمين

+نوشته شده در سه شنبه 10 اسفند 1389برچسب:,ساعت1:13توسط یسنا | |

9

ديروز صبح تلفن زنگ خورد گوشي رو كه برداشتم صداي مردي بود كه با احترام تمام شروع به احوال

پرسي كرد؛من محمد كاظم...... فرزند مرحوم حاج حسن......هستم؛من هم آمادگي تماسش رو داشتم

سريع متوجه شدم.پس از احوال پرسي گوشي رو داد به مادرش طوبي.....كلي چاق سلامتي و از اين

 ور اون ور سراغ مامانم رو گرفت ؛با توصيه اي كه كافي كرده بود سريع اوضاع رو بدست گرفتم و

گفتم چند روز پيش داداش پرويز اومد مامان رو با خودش برد.حالا ميخواست زير و بم جايي كه

مامان بسر مي برد رو از من در بياره.من هم گفتم پيش داداشه نمي دونم مكان دقيقش رو&

بنده خدا طوبي.....دختر دايي مامان بود پس از مدتها اومده بود سراغ دختر عمه اش.

آدم ها وقتي پير ميشن تازه ميفهمن كه چقدر نياز روحي بهم دارن.اي كاش ميشد اين چند

 تا پير هاي فاميل در كنار هم بودن ؛خيلي بهشون خوش ميگذشت.از مامانم مطمينم كه تعريف

بچه هاشو ميكرد.خدايا تو شاهد دلمي كه اگر در شرايط مالي خوبي قرار داشتم حتما اين چند نفر

سالمند فاميل رو در كنار هم قرار مي دادم و يك پرستار زرنگ و دلسوز ميگرفتم تا بهشون

سرويس عالي بده و در كنار هم خوش باشن.
ميگن آدم ها اومدن كه در شرايط امتحان الهي قرار بگيرن تا به رشد برسن براي زندگي

در سراي باقي.
                                          الهي به اميد تو

+نوشته شده در دو شنبه 9 اسفند 1389برچسب:,ساعت9:29توسط یسنا | |

امروز دلم براي دين اسلام سوخت؛تصور ميكنم خيلي در معرض انتقاد قرار گرفته.

يك عده آدم هاي مسلمان نما در لباس دين ضربه مهلكي به دين اسلام ميزنن.

دين اسلام دينه كامليه.بايد خيلي مطالعه داشته باشي تا بتوني نظر بدي.

نمي دونم چطور كسايي هستن جرات ميكنن لباس دين پوشيده؛و ادعاي

مسلماني كنن در حالي كه در اعمالشون ذره اي از بوي اسلام به مشام

نميرسه.خدايا از تو ميخوام كمكم كني بتونم تا با خودشناسي و شناخت دقيق

مبلغه درستي براي اسلام باشم.

خدايا تو را سپاس كه به من فرصت زندكي دادي در روي كره زمين

پس كمكم كن تورا با تمام وجود درك كنم و شكر گزار نعمت هايت

باشم .آمين

 

 

+نوشته شده در یک شنبه 8 اسفند 1389برچسب:,ساعت6:0توسط یسنا | |

7

ديشب نيت كردم كه صبح براي سحر از خواب بلند بشم كمي لقمه سحري بخورم

و خودم را آماده كنم براي روزه گرفتن.اين روزه هاي قزضيمه كه ماه رمضون

 نتونستم بگيرم&خوب همه ماه رمضون سفر بودم .كلي از روزه هام مونده

تنبلي كردم ايام زمستون نگرفتم حالا هم اسفند داره كمكم جاشو ميده به بهار.

خدا خيلي بزرگواره؛چه محتاج روزه منه؛اين روزه گرفتنا به نفع خودمونه؛

اعتماد به نفس خودمون بالا ميره؛ايمانمون به خدا وخودمون زياد ميشه.

با امروز ميشه 7 روز روزه گرفتم؛13 روز ديگه مونده؛انشاالله به ياري

خدا همه روزه هاي قرضيمو ميگيرم.الهي راضيم به رضاي تو.

+نوشته شده در یک شنبه 8 اسفند 1389برچسب:,ساعت5:57توسط یسنا | |