دفتر دلم

ديروز تنهايي رفتم به پارك  شهرك مون ؛ نيم ساعتي  روي نيمكت پارك نشستم ؛

چند روزي بود از دوستم الهه خبر نداشتم ؛مسج دادم كجايي؟حالت خوبه؟خبري ازت نيست؟

بعداز كمي احوالپرسي گفت: از همسرم جدا شد م ، من حيران و ناراحت از اتفاق پيش آمده.

دليلش رو نخواستم بدونم ، چون در اين شرايط خيلي سخته براي طرف توضيح داد ن ،

فقط گفتم : توآنقدر خانم عاقلي هستي كه مطميآ بهترين تصميم رو در شرايط موجود

گرفتي . دو هفته قبل هم رفته بودم شمال براي ديد ن ا قوا م ، به ديدن يكي از رفقاي قديمي

رفتم. باورم نميشد ،گفت : بعد از 30 سال همسرم ازمن تقاضا كرده كه جدا بشيم.

دود از سرم بلند شد ،من ميدونستم  اون چه صاد قانه زندگي كرد و چه زحمتها براي پايداري

زندگي و آينده بچه هاش كشيد . حالا كه بچه ها همه بزرگ شد ن ؛ دنبال درس و تحصيل

رفتند و آ قا ديگه سير شده از خانمش ؛ ديگه دلش رو زده.

بقدري آمار طلاق بالا رفته ، بنظر ميرسه طلاق از ازدواج بيشتر صورت ميگيره.

بيشتر اين مسايل از اونجا نشات ميگيره كه دو طرف از مهارت هاي زندگي اطلاعاتي

ندارند. اي كاش مسعولين امور اجتماعي هر چه زودتر متوجه اين خلاء در جامعه شده

و كتابي تحت عنوان مهارت هاي زندگي مطابق فرهنگ و سنتمون در مقاطع تحصيلي

بگنجونند تا شرايط از اين بدتر نشده .
                                                              به اميد اون روز

+نوشته شده در سه شنبه 22 شهريور 1390برچسب:,ساعت18:40توسط یسنا | |

چندماهيه حسين(همسرم)در مهدي شهر سمنان مشغول به كاره،چند روزقبل از شروع كار

نيما(خواهر زاده ام)تماس گرفت و تقاضا كرد براي كار . حسين هم با كمال ميل پذيرفت.

كار شروع شدوهمه چيز به ظاهر خوب پيش ميرفت،تا اينكه يك روز حسين رو ديدم مضطرب

وپريشون به خونه اومد،بااسرارمن گفت:نيما اعتياد به موادمخدره،تمام دنيا ريخت رو سرم

بقدري گريه كردم،روزها چون شب تيره و تار شد،تااينكه تصميم گرفتم جريان و به برادربزرگش

بگم،برادرش گفت:پدرم تا اندازهاي درجريان موضوع است ولي مادرم خبر نداره، حسين مقداري

دارو تهيه كرد تاشايد كنار بذاره،ولي نشد.يك روز قضيه رو به پدرش گفتم،بنده خدافكر كرده بود

كنار گذاشته،حالا پس از ماهها هنوز همينطور درگيره،نميدونم چه اتفاقي ميوفته،اگر شيشه

مصرف كنه يا كراك ؛چه خاكي رو سرمون بريزييم.از زمان سربازي افتاد توي اين كار.اينو مطمينم

كه هيچ مشكل عاطفي و مالي نداشته،دوست و همنشين بد كار خودشرو كرده.خداياپناه مياريم

بسوي تو از شر دوست و همنشين بد
 

+نوشته شده در پنج شنبه 17 شهريور 1390برچسب:,ساعت19:21توسط یسنا | |

 

امروز پس از مدتها اومدم به وبم سر زدم.بارها تلاش كردم ولي از سيستمم نميشد وارد بشم.

 امروز ارتقايش داد؛ سرعتش خيلي بالا رفته و تونستم وارد وبم بشم.

 آنقدر حرفها توي دلمه كه بايد همشو روي كاغذ بيارم تا تخليه شم.براي رسيدن به آرامش

 درون ابتدا بهتر كه بنويسي سپس ورزش و پياده روي كني؛البته استراحت ورقصيدن نيز

 در برنامه ي روزانه گنجانده بشه، فوق العادست.

 خدارا شكر اوضاع زندگي شخصي و خانوادگيم okyِِ,ولي مشكلات اطرافيان تمام ذهنم رو

 اشغال كرده؛آرزو ميكردم ميتونستم راهكارهاي سازنده و مناسب بهشون ميدادم ،يا كمك مالي

 ميكردم ،تنها راهي كه برام مونده درحقشون دعاي خيركنم .

 

 

 

+نوشته شده در پنج شنبه 17 شهريور 1390برچسب:,ساعت19:0توسط یسنا | |