دفتر دلم

چند لحظه پيش مادر شوهرم تلفن كرد وگفت: برادرزادش شقايق از همسرش جدا شده ،

داشتم شاخ در مياوردم ، آخه اونا كه باهم خوب بودن چرا اين اتفاق افتاد . خدايا چي بگم

كه قضاوت نباشه ، ولي نتونستم جلوي گريه مو بگيرم ، جيگرم كباب شد . تمام اين سالها

بهشون ميگفتن چرا بچه دار نميشين ، شقايق ميگفت : جواد راضي نيست .

دو تا خواهر طفلكيا هردو از همسراشون جدا شدن . بيچاره دايي چه ميكنه با اين حوادث .

خدايا بهشون صبر بده . خيانت در جامعه ما بيداد ميكنه ؛ همش نگراني و اضطراب ،

آدم از لحظه بعدش خبر نداره .

چند روز پيش مادر جاريم زنگ زد ؛ دربدر دنبال همسرم ميگشت ، بياد بداد برادرش

برسه ؛ گوشه خيابون افتاده ؛ دخترم سالهاست ازش جدا شده ؛ خلاصه هزاران حديث

....... تازه فهميدم همسرم چند سال پيش پول داده بود بهشون كه وانت بخرن كار كنن ؛

پولو خوردن يك آب روش ؛ به ريش برادرش كه همسرم باشه خنديدن ، بقدري اون هارو

شرطي كرده كه جزئ وظيفه ميدونن ،  بايد بهشون مرتب سرويس بده . خوب شد من

نميدونستم ، البته خيانت شاخ و دم نداره ؛ از حق و حقوق منو دخترم زد داد به برادر

آويزونش ؛ من هم در تمام اين مدت مبلغي پول پس انداز كرده بودم ، وقتي صاحبخونه

خواست اجاره خونه رو بالا ببره من از پس اندازم دادم براي پول پيش خونه ، آقا تازه

برام فيس ميومد آي چرا از من مخفي كاري ميكني از اين حرفاي اضافي . خوبه دخترم

بزرگه ميفهمه ؛ گفت : عوض اينكه ازش متشكر باشي تازه اعتراض ميكني .

جالب اينه كه وقتي جريان پول دادن به برادرش لو رفت ، بهش فقط نگاه كردم و گفتم

مني كه پول پس انداز و براي زندگي مشترك گذاشتم اسمش رو گذاشت خيانت ؛

سرش رو مثل كپك انداخته بود پايين چيزي براي گفتن نداشت.

مهم اينه كه آدم خوبه يك كاري كنه كه وقتي به عقب نگاه ميكنه احساس گناه نداشته باشه .

خدايا شكرت در اين مدت زندگي مشترك هيچ چيزي براي پنهانكاري نداشتم .ولي اشتباهم

اين بود نبايد ميذاشتم متوجه داشتن اين پولم بشه. خودم سهل انگاري كردم ، باشه اينم ميذارم

به حساب تجربه . بقول بزرگان زندگي تمامش تجربه و پس دادن كارماست .

خدايا جامعه ام و دنياي مارا در امان نگه دار.
                                                                    آمين

+نوشته شده در شنبه 18 آذر 1391برچسب:,ساعت14:32توسط یسنا | |