در تمام اين مدت هيچ متوجه نيازها و خواسته هاي خودم نبودم ، همشو
ناديده گرفتم چراكه مشخصه كه الان پشيمونم .هميشه سعي كردم در هر شرايطي
بهترين هارو براي دخترم فراهم كنم ولي اون قسمت از زندگيم كه سهم خودم بود
 در همان لحظه ازاون بهره نبردم يكي ديگه اومد قاپيد برد و  لز بين برد .
در تمام دوره زندگيم هر چي غناعت كرديم همه رفت دم اعتياد برادرهاي
شوهرم و من هم مثل احمق ها موندم نگاه كردم . حس نفر ميكنم در وجودم؛
ميخوام از حماقت خودم سر به بيابون بزارم خودمو تنبيه كنم . ولي فايده اي
داره . چقدر خانواده شوهرم لاشي بودن . خدايا چرا منو انداختي توي
اين خانواده ازهم پاشيده و بدون ارزش . حالم داره از همشون بهم ميخوره.
خدايا كمك كن خودم رو پيدا كنم .بعد تو رو پيدا كنم .از اينكه هستم در
اين دنيا خوشحالم و شكرت ميكنم ؛ ولي شايد بهترين استفاده رو از
اين بودن نكردم .عمرم بپاي آدمهايي تباه شد كه هيچ ارزشي در
اين كره زمين نداشتن ؛ انگار اومده بودن آدم هاي مثل منو سركار بزارن ،
خوب هم سركار رفتيم. آخه چقدر احمق بودم يك نفرو انتخاب كردم كه
4 سال از خودم كوچكتر؛ آخه بگو احمق جان مگه ميخواستي بچه
بزرگ كني . اونم يك بچه اي پس از 42 سال از عمرش كه ميگذره هنوز
بچه مونده و رشد نكرده .حالم داره از بچه گي و حماقتش بهم ميخوره .
كي ميشه ازاين خانواده لاشي خلاص بشم. كلا از كل خانوادش 3 نفر
موندن ، مادر و دو پسر. هر 3 تاشون بميرن يا من بميرم از دستشون
راحت بشم .خاك عالم بر سرم با اين انتخابم. هنوزم ياد نگرم.
خدايا حداقل اين باقي مونده عمرمو ميتونستم خوب انتخاب كنم و دلسوزي هاي
احمقانه نكنم شايد بتونم از بودن در اين دنيا بهرمند بشم.
اولين حركت خوب رو براي خودم انجام دادم .اين روزا ميرم كلاس
زبان . اميدوارم بتونم در اين زمينه موفق بشم و در آينده نزديك
در رشته دانشگاهي رشته زبان ادامه تحصيل بدم. بتونم بقدري پيشرفت
كنم كه بتونم ترجمه كنم . خدايا تو كه به همه بندگانت به يك
چشم نگاه ميكني ، بينشون فرق نميذاره پس من بايد آدم باشم و بيشر
به فكر خودم باشم . اينو هر لحظه بايد يادم باشه تا دوباره خودمو درگير
كارهاي احمقانه شوهرم نكنم . اون شايد بخواد يك عمر احمق زندگي كنه
من بايد خودمو از اين شرايط جدا كنم .

نظرات شما عزیزان:

نام :

آدرس ایمیل:

وب سایت/بلاگ :

متن پیام:

نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: