حدودا 4 ماهه كه در چالش هستم ؛ قرار بود در دره هاي زندگي زياد گير نكنم ولي نشد ؛ درسته كه خيلي عذاب كشيدم در عوض به اهدافم رسيدم و انشاالله به ياري خدا همه چيز همان طوري ميشه كه خدا راضيه و من ميخوام . خدا ميدونه كه من نيّتم خيره در اين راه ؛ همش هواي منو داشت و داره . همسرم تصميم گرفته ماشين سمندو بفروشه و يك وانت بخره تا با داداشش برن كار كنن ، آخه برادر شوهرم چند ساليه كه كارتون خوابه ؛ تازگيا توبه كرده و ميگه ميخوام براي هميشه از مواد لعنتي خلاص بشم . خدا كنه همينطور هم بشه . يه مدت روي مخم كار ميكرد كه با پول پيش خونه تاكسي بخرم تا خرج برادرش رو هم بده . ياد اون حرف يك بزرگي افتادم كه ميگفت : اگر كسي رو دوست داري بهش ماهي نده ماهيگيري ياد بده .حالا شده كار همسرم و برادرش . من مقاومت كردم و گفتم : ما سالهاست زحمت كشيديم اين پولو پس انداز كرديم ؛ سر اين قضيه مدتي با هم اختلاف داشتيم ولي من پيروز ميدان شدم و هستم چون هميشه خدا رو در اين كار در نظرميگيرم ازش ميخوام بهترينها رو جلوي پايمون قرار بده . خدا شاهد من هم دوست دارم برادرش رو سروسامون بده ولي نه اينكه خودمون رو قرباني كنيم . امرو داره يك وانت ميخره و با بقيه پول ميخواد ي كاري انجام بدند دوتايي . خدايا ازت ميخوام در اين راه كمكشون كني انشاالله پيروز ميدان باشند . از طرفي منتظره صاحبخونه هم هستيم تا پول پيشمونو بده بريم شمال دنبال خونه . قرار شد بريم رامسر خونه اجاره كنيم ؛ اونا ميخوان برن رشت براي كار . من اصلا رشت رو دوست ندارم ، بنده خدا اصرار ميكنه كه بريم رشت باهاش . يك مثله كه ميگن دوريو دوستي . خانواده همسرم رشتن .هر چه فاصله حفظ بشه احترا هم سرجاشه . خدايا مارئ يك لحظه به حال خودمون نزار . شكرا شكرا شكرا نظرات شما عزیزان: |
About![]()
به وبلاگ من خوش آمدید
Home
|