63

دفتر دلم

خدايا فقط سپده صبحه در تمام اين مدت فكر كردم شايد اتفاق هايي
كه داره ميوفته يا افتاده خواست تو باشه ؛ راضي بودم به رضاي
تو . ولي كم كم همه چيز داره رو ميشه . تمام اتفاق هايي كه در
طول زندگيم افتاده همه از انتخاب هاي خودم و شريك زندگيم بوده .
اين چند روز همش خشمگين بودم يك لحظه نتونستم خيانت همسرمو
بپذيرم و هضم كنم . بدترين خيانت دروغه و بدتر از اون اينه كه
جلوي چشمت داره به حق و حقوق خيانت ميشه و تو سكوت ميكني .
دهنت بسته شده ؛ خدايا نمي دونم كدومش درسته ؛ سكوت و گذشت
يا ايستادن جلوي ظلم .هرچي بوده و هست در حال حاضر حالم
اصلا خوب نيست . احساس ميكنم يك نردبان بودم و در تمام اين
مدت همسرم از روي پله هام بالا رفت بدون اينكه اهميت بده من
هم انسانم .به هيچ يك از احساساتم توجه نكرد. تازه گيها دارم به
اين نتيجه ميرسم كه اون منو انتخاب كرده بود تا من بهش كوله
بدم .هميشه اين حسو داشتم كه من نقش مادرو برايش بازي ميكنم
تا همسر.اگر اينطوري بوده پس در تمام اين سالها اون متجاوز
بوده و در واقع به مادرش تجاوز ميكرده . هيچ وقت حس انسان
بهش دروغ نميگه ، شايد ذهن بخاطر درگيري با عالم ماديات
توهم بزنه ولي حس آدم بهش دروغ نميگه خداوند اين نيرو رو
در وجود بنده هاش قرار داده تا در اين حهان وسيله اي باشه
براي نجات خود از شيطان و كارهاي شيطاني . اين قدرت خدادادي
رو من بترها ازش خيلي چيزها درك كردم ولي خواستم گذشت
كنم و ارزشهاي زندگيم چيزهاي ديگه بود ولي حالا حس ميكنم
كه ديگه ازم داره سوء استفاده ميشه .واسه همين اين روزها
اصلا حاله خوشي ندارم دچار عناد به خود شديدي شدم . عمري
كه خدابهم هديه داده بود بهتر از اين ميتونستم ازش بهره ببرم ،
ولي گذاشتم اون از من سوء استفاده كنه .هميشه فكر ميكردم اون
با همه خانوادش فرق ميكنه اون وجدان و معرفت داره ولي اينطوي
نبود اونم خون پدر و برادراش در رگهاش جريان داره .اونم مثل
خانواده خيانت كاره . بيچاره جاريم فرح تمام مال و ارثيه اي كه
از پدرش بهش رسيدو آورد توي خونه اينها و آخر دست خالي
به بدترين وجه با دست خالي تنها و بيكس با ي بچه معلول افتاد
ي گوشه . اگه خواهراش نبودن بيچاره الان معلوم نبود چي به
سرش اومده بود. اون يكي جايم هم در تمام اين سالها خودش و
خانوادش به شوهرش سرويس ميدادن  ؛ همه زخمتهاشون بباد
رفت .ا.ن برادر كوچيكه كه خودشو كشت دهن مادرشو سرويس
كرد. باباش هم اينقدر سر مادرش بلا آورد كه بيچاره پس از 27
سال دست خالي فرار كرد از خانه و كاشانش.
شوهر منم در تمام اين سالها از صداقت من سوء استفاده كرد
هر چي كار ميكرد ومن احمق هم پس انداز ميكردم ميداد صرف
راستو ريس كردن خانواده از هم پاشيدش .همه بباد رفت .
شايد اگه كسي اين وسط به ي جايي ميرسيد دلم نميسوخت ولي
همه دود شد رفت به هوا . اين داستان دود شدن مرتب تكرار
شد وما درس نگرفتيم . هيچ قدمي براي خودم برنداشتم
بيرحمي كردم به خودم . خيلي به خودم ظلم كردم ، تمام نارحتيم
از اينه كه چرا هيچ قدمي براي خودم برنداشتم و حال اشك
ندامت پشيموني ميريزم .
خيلي حساس قرباني بودن ميكنم ، ازم سوء استفاده شده .
خدايا اين حقم نبوده آخه چرا كائنات جواب گذشتمو اينطوري داده .
خدايا درددلمو به كي بگم ، دلم داره آتيش ميگيره .كمكم كن تمام
اين قرباني بودنم رو فراموش كنم . يعني كيشه ذهنم از اين همه
افكار منفي آزاد تشه . خدايا گريه امانمو بريده .ميخوام امروز برم
سر خاك مادم باهاش درددل كنم به حرفام گوش بده . قربونه دل
پاكش برم تمام عمر فقط ياد گرفته بود گذشت كنه اين به ما هم انتقال داد.
روحت شاد باشه مامان خوبم .ديگه مثل تو توي دنيا نمياد.
وقتي ياد توميفتم از خودم خجالت ميكشم . تو اسطوره مقاومت و گذشت بودي.
خدايا شكرت .


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در یک شنبه 15 دی 1392برچسب:,ساعت5:46توسط یسنا | |