39

دفتر دلم

ديشب از شمال برگشتيم ،40روز از فوت مادرم ميگذره ،مراسم در حسينيسه

امامزاده شيرعلي برگذارشد . مراسم ترحيمش هم مثل شخصيّتش در آرامش و

با معنويّت خاص به اتمام رسيد ، دوستان زيادي براي تسلاّي دلمون حضور داشتن.

هنوز هم باورم نميشه ديگه كنارم نيست ، هروقت دلم ميگيره در غياب جسمش

ولي با حضور روحش با هاش درددل ميكنم ، همينكه حس ميكنم شنونده حرفام

اونه ، آرام ميشم .حالا خيلي آشفته و نگران آينده خودم هستم ، هيچ پشتوانه مالي

در زندگيم ندارم البته جسم و روحم تندرسته ، دوست دارم يك حركتي براي خودم

انجام بدم  و براي مدتي بيرون مشغول كاري بشم تا توانمنديم واعتماد

به نفسم رو ارتقا بدم . اين روز ها بخاطر تحريم كشور بسياري از مردم در مضيقه

اقتصادي هستند ، همسرم هم بيكاره و تن به هر كاري نميده . فكر ميكنم  شرايط

موجود براي تغييرات در منه . كائنات ميخواد منو به طرف رشد حولم بده .

من كه هميشه دنبال فرصت بودم براي استقلال مالي حالا بهترين شرايط فراهم

شده بهتره كه يك قدم بر دارم تا طبق قانون انباشتگي قدم هاي بعدي رديف بشه .

خدايا اگر تو راضي هستي من مشغول به كاري بشم و صلاحمه ، پس قدرت تصميم

گيريم و بالا ببر تا بتونم اوّلين قدم كاريم رو بردارم .

                                                                    آمين



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در شنبه 6 آبان 1391برچسب:,ساعت17:29توسط یسنا | | Comment